مرجـع مطالـب فرهنـگی مذهبـی

مرجـع مطالـب فرهنـگی مذهبـی

مرکز مطالب فرهنگی مذهبی اجتمایی ،بانک مطالب مذهبی و فرهنگی و مطالب فرهنگی در موضوعات گوناگون
مرجـع مطالـب فرهنـگی مذهبـی

مرجـع مطالـب فرهنـگی مذهبـی

مرکز مطالب فرهنگی مذهبی اجتمایی ،بانک مطالب مذهبی و فرهنگی و مطالب فرهنگی در موضوعات گوناگون

احادیث راجع به لعن و برائت دشمنان اهلبیت

احادیث راجع به لعن و برائت  دشمنان اهلبیت

لعن فرستادن بر قاتل امام حسین(علیه السلام)

حدیث امام محمد باقر در باره لعن


در ادامه مطلب...

  

امام باقر علیه السلام فرمودند:

إِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ فِی صَاحِبِهَا تَرَدَّدَتْ بَیْنَهُمَا فَإِنْ وَجَدَتْ مَسَاغاً وَ إِلَّا رَجَعَتْ عَلَى صَاحِبِهَا
چون لعنت از زبان کسى در باره دیگرى برون آید آن لعن در میان لعنت کننده و شخص لعنت شده تردد و نوسان کند اگر مجوزى در لعنت شده دید بر او وارد آید وگرنه به خود لعنت کننده باز گردد .
(اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب السباب، حدیث 7)
 

....................................................
1) امام صادق علیه السلام فرمودند: ما طائفه بنی هاشم (اهل بیت علیهم السلام) کوچک و بزرگ خود را به سب و لعن آن دو و بیزاری جستن از آن دو (عمر و ابابکر) امر می نمائیم.  (معجم رجال الحدیث ج15 ص129)

2) حنان بن سدیر از پدرش نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا آن دو شیخ (عمر و ابابکر) از دنیا رفتند وتوبه نکردند و به یاد نیاوردند آن ظلمهایی که در حق امیرالمومنین علیه السلام روا داشتند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن دو باد. (اصول کافی, ج8 ص 246 ح343)

3) ابوحمزه از امام سجاد علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمودند: سه گروه هستند که خدای تبارک و تعالی در روز قیامت با آنان تکلم نمی کند و به آنها نگاه نمی کند و از گناه پاکیزه نمی گرداند و برای آنها عذاب دردناکی است: 1- کسی که امام از جانب خدا را انکار کند. 2- کسی که به دروغ ادعای امامت از جانب خدا نماید. 3- کسی که گمان کند برای فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) در اسلام نصیب و بهره ای است. (تفسیر عیاشی ج1ص178ح 65 این روایت را مرحوم کلینی نیز از ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.)

4) سالم بن ابی حفصه نقل می کند: محضر امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم و عرضه داشتم: ای پیشوایان و بزرگان ما ! ما دوست داریم هر که را که شما دوست بدارید و دشمنیم با هر کس که شما با آنها دشمنید و از دشمنان شما برائت می جوییم.

حضرت فرمودند: مرحبا بر تو ای شیخ ! اگر کلامت حقیقت داشته باشد. عرض کردم: جانم فدای شما به درستی که حقیقت دارد. حضرت فرمودند: در مورد فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) چه می گویی ؟ عرض کردم: آن دو پیشوای عادلی بودند که خداوند رحمتشان کند. حضرت فرمودند: ای شیخ ! به خدا قسم در این امر کسانی را شرکت دادی که خدا برای آنها هیچ بهره ای قرار نداده. (بحارالانوار ج30ص383)

5) امام کاظم علیه السلام فرمودند: اولی و دومی همان دو نفری هستند که به اندازه چشم به هم زدنی ایمان نیاوردند. (بحارالانوار ج3ص409)

6) امام کاظم علیه السلام فرمودند: هردو نفر (عمر و ابابکر) کافرند. نفرین و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند ... همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب, آنها را قبض روح و به جایگاه ذلت و خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند. (اصول کافی ج 8 ص 125 ح95)

7) ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام سجاد علیه السلام عرض کردم: از شما درباره فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) سوال دارم ؟ حضرت در پاسخ فرمودند: لعنت خدا بر آن دو باد به عدد تمام لعنت های الهی و به خدا سوگند آن دو مردند در حالی که کافر و مشرک به خدای بزرگ بودند. (بصائر الدرجات ص269 ح9 – بحارالانوار ج30 ص145)

8) ابو علی خراسانی از غلام امام سجاد علیه السلام نقل می کند که او گفت: در خدمت امام سجاد علیه السلام خلوتی داشتیم به او عرض نمودم: از من بر شما حقی است اگر من را از احوال آن دو (عمر و ابابکر) با خبر نسازید ؟ پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هر کس محبت آنها را داشته باشد کافر است. (بحارالانوار ج72 ص 137 ح25)

9) ابوحمزه ثمالی می گوید از امام سجاد علیه السلام راجع به آن دو نفر (عمر و ابابکر) سوال شد. پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هر کس دوست دار آنها باشد هم کافر است. (بحارالانوار ج72 ص128)

10) امام صادق علیه السلام فرمودند: هر ظلمی که در اسلام اتفاق افتاده و یا در آینده تا روز قیامت اتفاق افتد و هر خونی که تا روز قیامت به حرام بر زمین بریزد و هر عمل منکر و ناشایستی که تا روز قیامت اتفاق افتد همانا وزر و وبال آن به گردن آن دو (عمر و ابابکر) و پیروان آن دو نوشته خواهد شد. (مجمع النورین ص124)

11) امام سجاد علیه السلام فرمودند: هر دو (ابابکر وعمر) کافرند و هر کس نیز آن دو رادوست بدارد کافر است. (بحارالانوار ج69ص128)

12) رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هرکس از لعن نمودن کسی که خداوند او را لعنت نموده خودداری نماید لعنت خداوند بر او باد. (بحارالانوار ج2 ص202)

13) روزی  کمیت خدمت امام صادق(علیه‌السلام) رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی (لعنت الله علیهما) است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد وسپس حضرت فرمود ما بنی هاشم بزرگ وکوچکمان را امر به سب )دشنام دادن) وبیزاری جستن از آن دو می کنیم . (رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17)

14) جـابـر گـویـد: از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام درباره قـول خـداوند در قران که میفرماید: "بعضى از مردم در برابر خداوند همتایانى برمى‏گزینند و آنان را مانند دوستى خداوند دوست مى‏دارند" (ایه 165 سوره بقره) پرسید. فرمود: ایشان به خـدا اولیـاء فـلان و فـلانـنـد (عمر و ابابکر) کـه آنـهـا را پـیـشواى خود گرفتند، نه آن امامى را که خدا پـیشواى مردم قرار داده . بدین جهت خدا فرموده است:

کاش آن کسانی که ستم مى کنند مى دانـسـتـنـد کـه وقتى عذاب را مشاهده کنند، توانائى یکسره براى خداست و عذاب خدا بسیار سـخـت است ، در آن هنگام پیشوایان از پیروانشان بیزارى جویند، و عذاب را مشاهده کنند، و همه دست‏آویزها و پیوندها از آنان بریده شود. و آنان که پیروى کردند، گویند: کاش براى ما بازگشتى [به دنیا] بود تا ما هم از آنان بیزارى مى‏جستیم، همان گونه که آنان از ما بیزارى جستند. خدا این گونه اعمالشان را که براى آنان مایه اندوه و دریغ است به آنان نشان مى‏دهد، و اینان هرگز از آتش بیرون آمدنى نیستند. (آیات 165-167 سوره بقره) امام باقر علیه السلام فرمود: اى جابر! ایشان به خدا پیشوایان و پیروان ایشانند. (اصول کافى جلد 2 صفحه 202 روایت 11)

15) شیخ مفید از طریق اهل سنت به اسناد خویش از محمد بن سائب و او از کلبی نسابه نقل نموده که گفت: هنگامی که امام صادق علیه السلام به عراق آمده و در منزل حیره اقامت گزیدند. ابوحنیفه به محضر آن حضرت شرفیاب شده و در مورد مسائلی از حضرت سوال نمود که از جمله آنها این بود: فدایت شوم امر به معروف چیست؟ فرموند: ای ابا حنیفه ! معروف نزد اهل آسمان و زمین, امیرالمومنین علیه السلام است. عرض کرد: فدایت گردم منکر چیست؟ فرمود: منکر آن دو نفر هستند که در حق او ظلم کردند و خلافتش را غصب کردند و مردم را بر او مسلط نمودند. عرض کرد: پس این که می بینیم مردم معصیت می کنند و آنها را نهی از معاصی می نماییم چیست؟ فرمود: آن امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه (آنچه که گفتم) خیری است مقدم بر آنچه که تو می گویی. (غایة المرام علامه بحرانی ص257)

16) سعد بن عبدالله اشعری از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کرد: آیا آن دو نفر از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار و اکراه ؟

حضرت امام مهدی عج فرمودند: آن دو نفر برای طمع (در قدرت و حکومت) مسلمان شدند. زیرا با یهودیان سر و کار داشتند و از آنها شنیده بودند که بنابر آنچه در تورات و کتب آسمانی و پیشگویی هایی که درباره حضرت محمد شده به آن دو گفته بودند: همانا پیامبر اکرم ص بر عرب چیره و غالب میگردد مانند غلبه بخت النصر بر بنی اسرائیل. پس هنگامی که رسول خدا ص امر به نبوت خویش را اظهار فرمود. این دو به طمع این که بعد سامان گرفتن امر و خاطر جمعی و استقرار حکومت اسلام از طرف پیامبر ص اداره بخشی از بلاد به آنها واگذار شود. شهادتین را بر زبان جاری کردند. ولی هنگامی که از آن خیال مایوس شدند با همفکران خود در شب عقبه نقشه کشیدند و چهره های خود را پوشاندند و مرکب پیامبر اکرم ص را بعد از آن که به بالای گردنه رسید رَم دادند که سقوط کند و پیامبر اکرم ص نابود شود. ولی خداوند آن حضرت را از کید و حیله آنها حفظ فرمود و آنها موفق به کاری نشدند... (احتجاج طبرسی ج2ص465)

17) فضیل بن رسان از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: مثال ابوبکر و پیروانش مثال فرعون و فرعونیان است و مثال امام علی علیه السلام و شیعیانش مثال موسی علیه السلام و پیروانش است. (بحارالانوار ج30 ص383)

 

18) امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که ذره ای از محبت اولی و دومی را به دل داشته باشد استحقاق بهشت ندارد. (تفسیر عیاشی ج1ص156 – بحارالانوار ج30ص215)

 

 

19) عیاشی در تفسیر خود به اسناد ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:هنگامی که قیامت بر پا میشود. ابلیس را در هفتاد قید و هفتاد زنجیر می آورند(قید را در پا و زنجیر را به دست و گردن می زنند.) و زفر (عمر) با صد و بیست قید و صد و بیست زنجیر است.

ابلیس به زفر (عمر) می نگرد و می گوید: این کیست که خدا عذابش را چندین برابر کرده در حالی که من همه خلق را گمراه کرده بودم؟ گفته می شود: این فرد زفر (عمر) است. می پرسد: چرا سزاوار چنین عذابی شده است؟ در جواب او می گویند: به خاطر سرکشی و طغیان بر امیرالمومنین علیه السلام.

ابلیس به زفر (عمر) می گوید: وای بر تو. آیا ندانستی خدا مرا به سجده آدم امر کرد, من عصیان نمودم و سجده نکردم و از خدا خواستم مرا بر محمد و اهل بیتش علیهم السلام و شیعیان تسلط دهد. خدای مرا اجابت نکرده و گفت: قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى‏کنند. (اعراف/42)

 

20) ابن بکیر می گوید: با امام صادق علیه السلام از مدینه به سوی مکه عازم بودیم در منزلی به نام عسفان پیاده شدیم و از کنار کوه سیاه ترسناکی که درسمت چپ جاده واقع شده بود می گذشتیم. به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا ص ! چقدر این کوه ترسناک است من در میان راه مانند این ندیدم. حضرت فرمودند: ای پسر بکیر. آیا میدانی این کوه چه کوهی است ؟ گفتم: نه. فرمود: کوهی است که به آن کَمَد گویند و بر کنار دره ای از دره های جهنم قرار دارد و در آن قاتلین پدرم امام حسین علیه السلام هستند.

خداوند آنها را به ودیعت در این کوه قرار داده در حالی که از زیر آنها آبهای جهنم (که عبارت باشد از) غسلین (چرک و پلیدی دوزخیان) و صدید (خون چرکین) و حمیم (آب سوزان) جاری است (و نیز) آن چه که از چاه متعفن و بدبوی "جوی" از گناهکاران بیرون می آید و آنچه از خبال و جهنم و لظی و حطمه و سقر و حمیم و هاویه و سعیر که در قران با اسامی مختلف نام برده شده. بیرون می آید (از زیر آنها جاری است) هیچگاه در سفرهایم از کنار این کوه نگذشته ام و توقف نکرده ام. مگر این که آن دو (عمر و ابابکر) را دیده ام که به من استغاثه می کنند. من به قاتلین پدرم نگاه می کنم و به آن دو می گویم: اینها آن چه شما (دو نفر) بنا نهادید انجام دادند. شما وقتی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید. ما را به قتل رساندید و محروم ساختید و برای کشتن ما شتاب کردید و امر حکومت را به غیر ما اختصاص دادید. خدا رحم نکند به کسی که به شما رحمن کند. جزای عاقبت کارتان را که از پیش فرستادید بچشید و خداوند ستمکار به بندگان نیست. دومی تضرع و کوچکی اش (برای رهایی از عذاب) بیشتر است. چه بسا بر سر آنها می ایستم (و عذاب آنها را نظاره می کنم) تا مقداری از حزن و اندوهی که در قلبم هست تسلی یابد و گاهی از کوهی که آنها در آن قرار دارند که همان کوه کمد است می گذرم.

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم هنگامی که از کوه می گذری چه میشنوی؟ فرمود: صدای آن دو را که فریاد می زنند: به سوی ما بالا بیا تا با تو سخن بگوییم....و می شونم فریاد زننده ای از کوه فریاد می زند و به من می گوید: جواب آنها را بده و به آن دو بگو: دور شوید و با من سخن نگویید.

راوی می گوی به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! چه کسانی با آنها هستند؟ فرمودند: هر فرعونی که از خداوند سرکشی نموده و خداوند اعمال او را حکایت کرده و هر کسی که به بندگان خدا کفر را تعلیم نموده. عرضه داشتم: آنها چه کسانی هستند؟ فرمودند: مانند "بولس" که به یهود تعلیم داد که دست خدا بسته است و مانند "نسطور" که به نصارا آموخت که حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست و به آنها گفت: خدایان سه تا هستند. و مانند فرعون (زمان) حضرت موسی علیه السلام که گفت: من خدای برتر شما هستم و مانند نمرود که گفت:  اهل زمین را مقهور ساختم و هر که در آسمان بود را به قتل رسانیدم. و مانند قاتل امیرالمومنین علیه السلام و قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها و محسن بن علی علیه السلام و کشنده حسنین علیهما السلام. اما معاویه و عمروعاص طمعی به خلاصی ندارند و همراه آنها تمام کسانی هستند که با ما دشمنی نمودند و دشمنان ما را بر علیه ما با زبان و دست و مال یاری دادند... راوی می گوید به حضرت عرض کردم: فدایت شوم ! نهایت این کوه کجاست؟

فرمودند: زمین هفتم و در آن جهنم بر روی دره ای از دره های آن است. بر آن نگهبانانی است که تعدادشان از ستارگان آسمان و قطرات باران و هر آنچه که در دریاها و زمین است بیشتر است هر یک از ملائکه به چیزی گمارده شده که بر آن (کار) پایدار است و از آن مفارقت نمی کند. (بحارالانوار ج25 ص372)

 

21) سلمان فارسی رحمه الله به فلانی (عمر) گفت: از رسول خدا صلی الله علیه واله در مورد آیه: در آن روز (قیامت) کسی مانند او عذاب نمی شود و کسی مانند او به بند کشیده نمی شود. (فجر 25-26) سوال کردم. حضرت فرمودند: به درستی که آن شخص تو هستی ای فلانی (عمر). او به سلمان گفت ساکت شو! (تفسیر نور الثقلین ج5ص576ح25)

 

22) امام صادق علیه السلام از پدرش امام محمد باقر علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام روایت می فرماید: که فرمودند: روزی به صحرا رفتم, قنبر هم با من بود. به او گفتم: آن چه را من می بینیم تو هم می بینی؟ گفت: خداوند برای شما روشن گردانید چیزی را که من از دیدن آن ناتوانم. سپس گفتم: ای یاران ما, آنچه را من می بینم, شما هم می بینید؟ گفتند: نه, یا امیرالمونین ! خداوند برای شما روشن گردانید چیزی را که ما از دیدن آن عاجز هستیم.

گفتم: قسم به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید. خواهید دید او را همچنان که من می بینم و خواهید شنید کلام او را چنان که من می شنوم.  هنوز اندکی درنگ نکرده بودیم که پیری با جثه ای بزرگ با قامتی کشیده که چشمانش در جهت طول بود. ظاهر شد و گفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد یا امیرالمومنین!. حضرت فرمودند: از کجا آمدی ای لعین؟

گفت: از نزد مردم, گفتم: به کجا می روی؟ گفت: نزد مردم (برای اغواء و وسوسه انسانها) گفتم: چه پیر بدی هستی. گفت: یا امیرالمومنین چرا چنین می گویی. به خدا قسم حدیث (و ماجرایی) از خود را که از خداوند عزوجل پرسیدم برای شما بیان خواهم کرد که بین ما شخص سومی نبود.

گفتم: ای لعین حدیث خود که از خدای عزوجل پرسیدی و بین شما شخص سومی نبود؟ گفت: آری, هنگامی که در اثر گناه خود به آسمان چهارم فرود آمدم ندا در دادم که ای خدا و سید و اقای من! گمان نمی کردم که خلقی از من شقی تر (بدبخت تر) آفریده باشی؟

خداوند وحی فرمود: آری از تو شقی تر هم آفریده ام. برو نزد مالک جهنم تا او را به تو نشان دهد. (شیطان می گوید) آنگاه نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند متعال به تو سلام رسانده می فرماید: شقی تر از من را به من نشان دهی. مالک همراه من به سوی آتش آمده و بالاترین طبقه آن را کنار زد. آتشی سیاه رنگ از آن خارج شد. گمان کردم که قطعا مرا و نیز مالک را خواهد بلعید.

مالک به آتش گفت: آرام بگیر. آرام گرفت. سپس به طبقه ثانی (دوم) رفتیم. آتشی سیاه تر و سوزان تر از آتش اولی خارج شد. به آن نیز گفت: خاموش باش. خاموش شد تا این به طبقه هفتم رفتیم. آتش از هر طبقه که خارج شد. شدیدتر از طبقه بالایی و قبلی بود. به طوری که می پنداشتم قطعا من و مالک جهنم و همه مخلوقات خدا را خواهد بلعید. دست خود را روی چشمم گذاشتم. و گفتم: ای مالک آتش را خاموش کن و الا من خاموش خواهم شد. مالک در جواب گفت: تو تا وقت معلوم خاموش نخواهی شد و سپس بر حسب دستور او آتش خاموش شد.

دو نفر را دیدم که در گردنشان زنجیرهایی از آتش بود که از بالا بدان آویزان بودند. بر بالای سر آن دو گروهی با گرزهای آتش بر سرشان می زدند. گفتم: ای مالک این دو کیستند؟ گفت: مگر بر ساق عرش نخوانده ای! در حالی که دو هزار سال قبل از خلقت دنیا آن را خوانده ای که بر آن نوشته است: خدایی جز خدای یگانه نیست. حضرت محمد ص فرستاده او است که به وجود علی علیه السلام او را یاری و مدد می دهم. سپس مالک گفت: این دو از دشمنان این دو بزرگوار (حضرت محمد ص و امیرالمومنین ع) و خاندان گرامی ایشان هستند. (اختصاص ص108 - بحارالانوار ج9ص388)

 

23) حسین بن ثویر و ابوسلمه سراج نقل کرده اند که: از امام صادق علیه السلام شنیدیم که آن حضرت بعد از هر نماز واجب لعن می کرد چهار مرد ملعون و چهار زن ملعون را.  اما مردان عبارتند از: ابابکر, عمر, عثمان, معاویه و زنان عبارت بودند از: عائشه,حفصه, هند و ام الحکم خواهر معاویه. (الکافی ج3 ص342)

24) امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شگفتا! چگونه این امت دلباخته و فریفته خلفا (عمر و ابابکر) شده اند ؟! چه محبتی از آنها و معتقدین آنها به دل دارند ؟! محبت به کسانی که آنها را از راه خدا باز داشته, از دین برگرداندند! به خدا سوگند اگر سرپا بر خاک ایستاده و خاکستر بر سر بریزند و باتضرع و زاری بر کسانی که سبب گمراهی آنها شده و آنها را از راه خدا باز داشته و به سوی آتش فرا خوانده و در معرض سخط پروردگار قرار داده و آنها را جهنمی کردند نفرین نمایند و تاقیامت این کار را ادامه دهند, باز نتوانستند آن چنان که باید آنها را لعن کنند. (و استحقاق آنها نسبت به لعن بیش از این است.) (کتاب سلیم بن قیس ص207, بحارالانوار 30/326)

25) دیلمی آورده است: (هنگامی که اولی در حال جان دادن بود) آه و واویلا می کرد: دومی به او گفت: ای خلیفه رسول خدا چرا چنین می کنی؟ گفت: این رسول خدا صلی الله علیه و اله به همراه علی بن ابیطالب علیه السلام است که مرا بشارت به جهنم می دهند و با ایشان آن صحیفه ای است که در خانه کعبه بر آن هم پیمان شدیم (که مربوط به توطئه قتل پیامبر در شب عقبه بود) و پیامبر صلی الله علیه و اله میفرماید: همانا به عهد خود وفا کردی و بر ولی خدا خروج نمودی پس بشارت بر تو و رفیقت در پایین ترین درکات جهنم. عمر گفت:...بگو لااله الا الله. ابوبکر گفت: نمیگویم و هیچگاه نیز نمیتوانم بگویم تا این که در جهنم وارد و داخل تابوت شوم. وقتی اسم تابوت را برد گمان کردم هذیان می گوید: از این رو گفتم: کدام تابوت؟ گفت:تابوتی از آتش که با قفل آتشین بسته شده که در آن دوازده نفرند من و این رفیقم و...سپس صورتش را به زمین چسباند و پیوسته آه و واویلا می کرد تا جان داد. (ارشادالقلوب ص392)

26) پس از ضربه به عمر که منجر به قتل وی شد, نقش زمین شد. همه او را دوره نموده و به خانه اش منتقل کردند. سپس طبیب حاضر کرده و طبیب از وی پرسید که چه نوشیدنی دوست داری؟ گفت: نبیذ (شراب!) نبیذ آوردند و چون نبیذ را خورد چون به رنگ خون بود ندانستند خون است یا نبیذ! طبیب گفت: شیر بیاورید. و این بار نیز چون خورد از روده های وی بیرون آمد. طبیب چون چنین دید گفت: هر وصیتی داری بکن که گمان نمی برم امروز را غروب کنی! و چون طبیب از نزد وی خارج شد, رنگ وی دگرگون شد و ابن عباس که حاضر بود به او گفت: آیا از مرگ ترسانی ؟

وی پاسخ داد: ای ابن عباس! آیا نمی دانی که نگرانی من به خاطر دوست و همنشین تو (امیرالمومنین علیه السلام) است. بخدا قسم اگر به تمام طلاها و نقره های روی زمین دسترسی داشتم حاضر بودم تمام آنها را فدیه و کفاره در برار عذاب الهی قرار دهم تا از عذاب الهی قبل از ملاقات خداوند نجات یابم. و دوست داشتم از دنیا بروم در حالیکه نه نفعی و نه ضرری کرده باشم.

(الاستیعاب ص319, الایضاح ص114, خلاصة عبقات الانوار 3/339, طبقات ابن سعد 3/351, الکامل فی التاریخ 3/51, تاریخ الخمیس 3/249, فتح الباری 7/52, المصنف 5/476, تاریخ المدینة لابن شبة النمیری 3/119, تاریخ ابن خلدون 2/125)

27) شیخ القمیین محمد بن صفار از محمد بن عبدالجبار از عبدالله حجال از ابی عبدالله مکی حذاء از سواده بن علی از بعضی رجالش نقل کرده است که گفته: امیرالمومنین علیه السلام به حادث اعور که نزد حضرت بود فرمودند: آیا میی بینی آنچه را من می بینم؟ عرض داشت: چطور ببینم آنچه را شما می بینید و حال آنکه خدای متعال برای شما نوری قرار داده و چیزی عطا فرموده که به هیچ احدی عطا نفرموده است؟

حضرت فرمودند: این فلانی (ابوبکر) است بر دری از درهای آتش قرار دارد و می گوید: ای اباالحسن مرا ببخش. خداوند او را نیامرزد. گوید: حضرت کمی مکث کرده و سپس فرمودند: ای حارث آیا می بینی آنچه را من می بینم؟ عرضه داشتم: چطور ببینم آنچه را شما می بینید حال آنکه خدا متعال برای شما نوری قرار داده و چیزی عطا فرموده که به هیچ احدی عطا نفرموده است. حضرت فرمودند: این فلانی (عمر) است بر دری از درهای آتش و می گوید: ای اباالحسن مرا ببخش. خدا او را نیامرزد. (بحارالانوار 40/285 به نقل از بصائرالدرجات)

 

28) حضرت سلمان رحمه الله گوید که امیرالمومنین علیه السلام به من فرمودند: ای سلمان! آیا دوست داری کسی را که (در دنیا) با تو معاشرت داشت نشانت دهم؟ عرض کردم: آری. حضرت لبهایش را تکان دادند. دیدم ملائکه غلاظ و شداد (ملائکه عذاب) شخصی را آوردند که بر گردن او زنجیرها آهنین بود. و آتش از بینی و دهان او تا آنجا که چشم من می دید به طرف به آسمان می رفت. و دود آن خلق را فرا گرفته بود. و ملائکه ای که پشت سر او بودند و او را می زدند تا راه رود و زبانش از شدت عطش از پشت بیرون آمده بود. تا نزدیک به ما شد, حضرت به من فرمودند: آیا او را می شناسی ؟ آنگاه من نظر کردم. دیدم او فلانی (عمر) است.

او گفت: ای امیرمومنان به دادم برس من تشنه ام و عذاب می شوم. امیرالمومنین علیه السلام امر فرمودند: عذاب او را بیشتر کنید, دیدم زنجیرها بیشتر شد و ملائکه و آتش هم بیشتر شدند و او را با ذلت و خواری گرفتند. آنگاه حضرت فرمودند: ای سلمان! این فلانی است. این احوال اوست و همانا از اول مرگش تا امروز روزی نیست مگر اینکه ملائکه او را نزد من می آورند و من به آنها می گویم: عذابش را بیشتر کنید, پس عذاب بر او بیشتر میشود تا روز قیامت.
(لئالی الاخبار 5/49)

 

29) امیرالمومنین علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: ای جابر! برهوت بر من نمودار شد و شینبویه و حبتر (ابابکر و عمر) را دیدم که در تابوتی در برهوت عذاب می شوند. پس مرا صدا زدند: ای اباالحسن ! ای امیرالمومنین ! ما را به دنیا برگردان اقرار به فضل و ولایت تو می کنیم. من گفتم: نه به خدا سوگند نمی کنم, این کار ابداً نمیشود. سپس حضرت علیه السلام این آیه را قرائت فرمودند: اگر برگردانده شود (به دنیا) دوباره به آنچه از آن نهی شده اند باز گردند و آنان دروغگویانند.
(تاویل الایات 1/163)

 

30) در حدیثی از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که فرمودند: خدا پسر خطاب (عمر) را لعنت کند. اگر او نبود هیچ مرد و زنی زنا نمی کرد مگر زن و مرد شقی. (بحارالانوارج53 ص31)

 

31) در دعای عظیم الشان صنمی قریش که مولا امیرالمومنین علیه السلام روز و شب و وقت سحر بدان مواظبت می فرمودند، و آن را در قنوت نماز می خواندند, میفرمایند: خداوندا لعـنت کن دو بـت قریش(ابوبکر و عمر) و دو مشرک آنرا، و دو سرکرده ضلالت را، و آن دو دروغ پرداز را، دختر آنان (عایشه و حفصه) را، آن دو نفری که فرمانت را زیر پا نـهادند، و وحی تو را نپـذیـرفتند، و نعـمت رسولت را انکار کردند، و نافرمانی پیامبرت را کردند و ... (بحارالانوار 85/240)

 

32) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: به خدا قسم در هر نمازم بر تو (ابوبکر) نفرین میکنم. (الامامة و السیاسة 1/20)

 

33) حنان بن سدیر از پدرش از امام باقر علیه السلام نقل کردند که حضرت فرمودند: به خدا قسم هیچ از یک ما از دنیا نرود مگر غضبناک باشد از آن دو و هیچ روزی بر ما نمی گذرد مگر این که نسبت به آن دو خشمگین هستیم. و بزرگانمان به کوچکترها به این امر سفارش می کنند...لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر آن دو نفر باد. (اصول کافی 8/245 ح340)

 

34) ورد بن زید (برادر کمیت بن زید شاعر اهل بیت علیهم السلام) گوید: پرسیدیم از امام محمد باقر علیه السلام درباره عمر و ابابکر ؟ حضرت فرمودند: هر کس بداند خداوند حکیم عادل است, از آن دو بیزاری می جوید. و هیچ خونی نیست که ریخته شود مگر آنکه به گردن آن دو نفر باشد. (بحارالانوار 30/383)

 

35) زکریا بن آدم می گوید: در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که امام جواد علیه السلام را که در سن کمتر از چهار سال بودند آوردند. امام علیه السلام با دست خود به زمین زد و سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرد و در فکر فرو رفت.

امام رضا علیه السلام فرمودند: جانم فدایت! در چه رابطه اینقدر فکر می کنی؟ امام جواد علیه السلام عرضه داشتند: در آن مصائبی که نسبت به مادرم فاطمه سلام الله علیها روا داشته شد. به خدا سوگند آن دو را از قبر بیرون می آورم و آتش می زنم پس خاکستر آن ها را بر باد داده یا به دریا می ریزم. پس امام رضا علیه السلام آن حضرت را نزدیک به خود نمود و بین دو چشمش را بوسه زد و فرمود: تو لایق امامت هستی. (دلائل الامامة ص212)

 

36) امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت قائم عج ظهور فرماید آن دو (عمر و ابوبکر) را لعنت نموده و از آنها برائت می جوید. (بحارالانوار 52/386 ح201)

 

37) امیر المومنین علیه السلام فرمودند: خدا رحمت کند سلمان و اباذر و مقداد را, هیچ کس به اندازه ایشان آن دو (عمر و ابابکر) را نشناخت و از آنان بیزاری نجست و آنان را لعنت ننمود. (سلیم بن قیس ص921ح67)
 

38) همچنین امام علی علیه السلام خطاب به عمار فرمودند: ای عمار! آیا رسول الله را دوست نداری و از دشمنانش بیزاری نیستی؟ عمار عرض کرد: بلی. فرمود: مرا هم دوست داری و از دشمنم بیزاری؟ عمار عرض کرد: بلی. فرمود: تو را بس ای عمار که از آن دو نفر (عمر و ابابکر) بیزاری جستی و آنان را لعن نمودی. (سلیم بن قیس ص921ح67)

 

39) امام صادق علیه السلام و از پدر بزرگوارشان ع و او از پدر بزرگوارشان امام سجاد ع و او از جد بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام روایت فرمودند:

خداوند در پشت مغرب شهری دارد به نام جابلقا و در آن هفتاد هزار امت است که همه شان مثل این امت هستند ولی به اندازه چشم به هم زدنی نافرمانی نمی کنند. آنان هیچ عملی ندارند و کلامی نمی گویند مگر نفرین بر آن دو (عمر و ابابکر) و بیزاری جستن از آنها و اقرار به ولایت اهل بیت پیامبر ص. (بصائرالدرجات ص490ح1)

 

40) و از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: خداوند را پشت این نطاق (نطاف) آسمان زبرجد سبزی است که به واسطه آن, آسمان سبز می گردد. گفتم: نطاق (نطاف) چیست؟ فرمود: پرده است, خدا را پشت آن هفتاد هزار عالم است پیش از تعداد جن و انس و تمامی آنان فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) را لعنت می کنند. (مختصر بصائر الدرجات ص12)

اللهم العن الجبت و الطاغوت

...............................................................................

باب بیست و یکم- در بیان لعنت نمودن حق تبارک و تعالى و انبیاء عظام در حق قاتلین حسین بن على علیهما السّلام‏: 

حدیث اول

حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْقَمَّاطِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

پدرم رحمة اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسى بن عبید یقطینى‏ از محمّد بن سنان از ابى سعید قماط از ابن ابى یعفور از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام نقل نمود که آن جناب فرمودند:

بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع وَ الْحُسَیْنُ فِی حَجْرِهِ إِذْ بَکَى وَ خَرَّ سَاجِداً ثُمَّ قَالَ

روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در منزل حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها تشریف داشته در حالى که حضرت امام حسین علیه السّلام در دامن آن جناب بودند، حضرت گریسته و به سجده رفته سپس فرمودند: 

یَا فَاطِمَةُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَى تَرَاءَى لِی فِی بَیْتِکِ هَذَا فِی سَاعَتِی هَذِهِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَهْیَإِ هَیْئَةٍ وَ قَالَ لِی

اى فاطمه، اى دختر محمّد! در این ساعت و در همین مکان خداوند علىّ اعلى‏[1] در بهترین صورت و زیباترین شکل خود را به من نشان داد و گفت: 

یَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ الْحُسَیْنَ ع فَقُلْتُ نَعَمْ قُرَّةُ عَیْنِی وَ رَیْحَانَتِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ جِلْدَةُ مَا بَیْنَ عَیْنَیَّ فَقَالَ لِی

اى محمّد آیا حسین را دوست دارى؟ گفتم: بلى، نور دیده و گل خوشبو و میوه دل و پرده ما بین دیده‏ گان من است. در حالى که دست بر سر حسین علیه السّلام نهاده بود[2] به من فرمود: 

یَا مُحَمَّدُ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع بُورِکَ مِنْ مَوْلُودٍ عَلَیْهِ بَرَکَاتِی وَ صَلَوَاتِی وَ رَحْمَتِی وَ رِضْوَانِی

اى محمّد: برکت حاصل مى‏ شود از مولودى که بر او برکات و رحمت و رضوان من مى ‏باشد 

وَ لَعْنَتِی وَ سَخَطِی وَ عَذَابِی وَ خِزْیِی وَ نَکَالِی عَلَى مَنْ قَتَلَهُ وَ نَاصَبَهُ وَ نَاوَاهُ وَ نَازَعَهُ

و لعنت و غضب و عذاب و ذلّت و عقوبت من بر کسى که او را کشته و نصب عداوتش نموده و با او دشمنى کرده و با وى به حرب برخاسته است. 

أَمَا إِنَّهُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ- فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ.

بطور حتم و قطع او سرور شهداء است از اوّلین و آخرین در دنیا و آخرت ....

حدیث دوم

وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ النَّاقِدُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو هَارُونَ الْعِیسِیُّ [الْعَبْسِیُ‏] عَنْ أَبِی الْأَشْهَبِ جَعْفَرِ بْنِ حَنَانٍ [حَیَّانَ‏] عَنْ خَالِدٍ الرَّبَعِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ کَعْباً یَقُولُ‏

ابو الحسین محمّد بن عبد اللَّه بن علىّ الناقد مى‏گوید: ابو هرون عیسى، از ابى الاشهب جعفر بن حیّان از خالد ربعى نقل نمود و گفت:کسى که از کعب شنیده بود گفت:

أَوَّلُ مَنْ لَعَنَ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ الرَّحْمَنِ لَعَنَهُ وَ أَمَرَ وُلْدَهُ بِذَلِکَ وَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ

اوّلین کسى که قاتل حضرت حسین بن على علیهما السّلام را لعن نمود حضرت ابراهیم خلیل الرحمن بود، آن جناب قاتل حضرت سیّد الشهداء را لعن نمود و به فرزندانشان نیز امر فرمودند که چنین نمایند و از آنها عهد و پیمان گرفت بر آن 

ثُمَّ لَعَنَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ أَمَرَ أُمَّتَهُ بِذَلِکَ ثُمَّ لَعَنَهُ دَاوُدُ وَ أَمَرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِذَلِکَ

و سپس حضرت موسى بن عمران قاتل آن جناب را لعن کرد و امّتش را به آن مأمور ساخت پس از ایشان حضرت داود قاتل آن حضرت را لعن کرده و به بنى اسرائیل امر نمود که ایشان نیز لعن کنند 

ثُمَّ لَعَنَهُ عِیسَى وَ أَکْثَرَ أَنْ قَالَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَنُوا قَاتِلَهُ

و سپس حضرت عیسى به آن مبادرت نمود و بیشترین گفتار آن حضرت این بود که اى بنى اسرائیل قاتل حسین بن على علیهما السّلام را لعنت کنید 

وَ إِنْ أَدْرَکْتُمْ أَیَّامَهُ فَلَا تَجْلِسُوا عَنْهُ فَإِنَّ الشَّهِیدَ مَعَهُ کَالشَّهِیدِ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ

و اگر زمان آن حضرت را درک نمودید مبادا او را تنها گذارده و در رکابش حاضر نشوید زیرا کسى که با آن جناب شهید شود همچون شهید با انبیاء است، 

مُقْبِلٍ غَیْرِ مُدْبِرٍ [مُقْبِلًا غَیْرَ مُدْبِرٍ] وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى بُقْعَتِهِ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ زَارَ کَرْبَلَاءَ

او روى آورنده است نه‏ پشت‏کننده، گویا به جایگاه او نظر کرده و آن را مى ‏بینم، و نیست پیغمبرى مگر آنکه کربلاء را زیارت کرده 

وَ وَقَفَ عَلَیْهَا وَ قَالَ إِنَّکِ لَبُقْعَةٌ کَثِیرَةُ الْخَیْرِ فِیکِ یُدْفَنُ الْقَمَرُ الْأَزْهَرُ.

و بر آن ایستاده و گفته است: تو جایگاهى پرخیر بوده، در تو ماه درخشنده و نور افشان دفن مى‏ گردد.

حدیث سوم

حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیُّ بِالرَّیِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ النَّصِیبِیُّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ أَخْبَرَنِی‏الْمَشِیخَةُ

حسین بن على زعفرانى در رى برایم نقل نمود وى گفت: محمّد بن عمر نصیبى از هشام بن سعد حکایت کرد و گفت: اساتید و شیوخ ما به من خبر دادند

أَنَّ الْمَلَکَ الَّذِی جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَخْبَرَهُ بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع کَانَ مَلَکَ الْبِحَارِ

فرشته ‏اى که نزد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد و خبر شهادت حضرت حسین بن على علیهما السّلام را گزارش داد فرشته دریاها بود 

وَ ذَلِکَ أَنَّ مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ الْفِرْدَوْسِ نَزَلَ عَلَى الْبَحْرِ فَنَشَرَ أَجْنِحَتَهُ عَلَیْهَا

و شرح آن این است که: فرشته ‏اى از فرشته‏ هاى بهشت بر دریا نازل شد و بال‏هایش را روى سطح آب گسترانید

ثُمَّ صَاحَ صَیْحَةً وَ قَالَ یَا أَهْلَ الْبِحَارِ الْبَسُوا أَثْوَابَ الْحُزْنِ فَإِنَّ فَرْخَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَذْبُوحٌ

 سپس فریادى بلند زد و گفت: اى اهل دریا لباس‏هاى حزن و اندوه بپوشید زیرا فرزند رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را سر بریده ‏اند 

ثُمَّ حَمَلَ مِنْ تُرْبَتِهِ فِی أَجْنِحَتِهِ إِلَى السَّمَاوَاتِ فَلَمْ یَبْقَ مَلَکٌ فِیهَا إِلَّا شَمَّهَا وَ صَارَ عِنْدَهُ لَهَا أَثَرٌ وَ لَعَنَ قَتَلَتَهُ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ.

سپس از تربت آن حضرت در بالهایش نهاد و به آسمان‏ها پرواز کرد و فرشته ‏اى نبود در آسمان‏ها مگر آن را بوئید و در وى اثر گذارد و کشنده‏ گان آن حضرت و تابعین آنها را لعنت نمود.

.....................................................................


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.